شرط تحقیق آن است که ما برای ترسیم ماهیت مطلوب پیشرفت در الگوی اسلامی ایرانی، ابتدا ماهیت موجود پیشرفت در جهان را در عمر سیصد سالهاش شناسایی نماییم. در اینجا به همین دلیل و دلایلی دیگر نخست ماهیت پیشرفت در الگوی غربی ترسیم میگردد. در آغاز باید پرسید که آیا پیشرفت باوری در الگوی غربی دارای منطق و الزامی فلسفی و یا دینی و زمینهای فکری بوده است؟ چنانکه خواهیم دید این ایده تحت تأثیر الگوی (پارادایم) علم تجربی و البته شرایط پیچیده اجتماعی و در نتیجه، با گذری روانشناختی شکل گرفته است. اعتقاد به قانون ترقی در غرب با همین گذر روانشناختی در هرمی با سطوحی ششگانه شکل گرفت. البته اندیشه دکارتی نیز به ویژه در یکی از سطوح ششگانه پیشرفت یعنی فنآوری و صنعت، زمینهسازی فراوانی کرده است. اندیشههای دیگری نیز از قرن هفدهم در بالیدن قانون ترقی مؤثر افتادهاند. از آنجا که این اعتقاد به پیشرفت با گذر یاد شده طلوع کرده بود در برهههایی مانند فاصله دو جنگ جهانی، دستخوش افول و بالاخره در عصر فرا مدرن جای خود را به یاس از پیشرفت و به پوچگرایی داده است. مطالعه ماهیت این الگوی پیشرفت، آرامآرام، پرسشهای لازم را برای طراحی و ترسیم ماهیت الگویی مطلوب و رقیب، یعنی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، پیش روی این نگارنده گذارده است: به طور مثال منطق و الزامات پیشرفت در الگوی ایرانی اسلامی چیست؟ پیشرفت در این الگو از منطقها و الزامات متعددی بهرهمند است. منطق عقل معاش، منطق فلسفی و منطق دینی و الزامات ایرانیت. از لحاظ دینی، الزامات و منطق پیشرفت بر مبنای جهانبینی اسلامی مورد نظر قرار میگیرد. همچنین به طور خاص، منطق و الزامات قرآنی و روایی پیشرفت نیز مورد توجه خواهد بود. از منظر فلسفی نیز امکانات فلسفه اسلامی برای حمایت از پیشرفت و منطق و الزام فلسفی آن مورد پرسش قرار گرفته است. ایرانیت نیز به اشاره در وجوهی چهارگانه الزامات خاصی را برای پیشرفت ارائه نموده است. پرسشهای دیگر: منطق الگوی اسلامی ایرانی برای پیشرفت فنآوری و صنعت با منطق الگوی غربی در این زمینه چه تفاوتی دارد؟ و به طور کلی منطق آن در زمینه پیشرفت در سطح فنآوری و صنعت چیست؟ سطوح دیگر پیشرفت در الگوی اسلامی ایرانی چیست؟ فرجام پیشرفت در این الگو چگونه است؟ آیا پیشرفت در الگوی ما نیز، همانند الگوی غربی، چونان قانونی حاکم بر تاریخ تلقی میشود؟ البته در دل این پرسشها، در هر دو الگو، مسائلی فرعی نیز مطرح شدهاند. اما چنانکه گفته شد همه این پرسشها برای نگارنده به طور پسینی ظهور کردهاند، یعنی پس از یا در خلال نظر ورزی به ماهیت پیشرفت موجود در الگوی غرب. آنچه در اینجا مکتوب میگردد در واقع روایت سیر گام به گام اندیشه نگارنده است که تقریباً همان حرکت گام به گام ذهن نگارنده، در شناسایی ماهیت پیشرفت موجود در غرب و ترسیم ماهیت مطلوبِ پیشرفت در الگوی اسلامی ایرانی، را به قلم سپرده است تا خواننده نیز همان سیر ذهنی او را تعقیب و تماشا نموده و قضاوت نماید، و دیگران بتوانند این مسیر را آنگونه که خود میتوانند تعقیب نمایند. لازم به توجه و تأکید است که ما در اینجا طراحی ماهیت الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را از الگوی غربی پیشرفت عاریت نمیگیریم، بلکه صرفاً پرسشهای لازم برای این طراحی را با مطالعه در ماهیت الگوی غربی به دست میآوریم. در فصل دوم این تحقیق، که برخلاف فصل نخست کوتاه خواهد بود، گام دوم از چهار گام لازم برای تولد الگوی اسلامی ایرانی برداشته میشود. در حالی که خواننده محترم با مطالعه فصل نخست به نتایجی متعدد، از جمله ضرورت تأملی در مبانی اسلامی ایرانی پیشرفت به طور ملموس، دست یافته است، فصل دوم در راستای تقویت این یک نتیجه خاص، جدای از منظر ماهیت، از چند منظری دیگر، ضرورت تأملی در مبانی الگو را آشکارتر میسازد: منظر جهانی شدن، منظر خلوص الگو از التقاط، منظر الگو بودن الگو، منظر اسلامیت و منظر ایرانیت. در این فصل گاه به مناسبتی مهم، راهکارهایی عملی نیز ارائه شده است. ضمناً ازجمله نتایج مهم دیگر فصل نخست آن است که، به طور قهری، در اثر شفافیت یافتن ماهیت پیشرفت در الگوی مطلوب، راه برای تشخیص و ترسیم مبانی، مؤلفهها و اهداف الگو هموار و در معرض دید قرار میگیرد. هرچند این نتیجه قهری در زمره اهداف این تحقیق نبوده است.