در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، همراه با افزایش شمار کشورهای جدید و مستقل در جامعه جهانی، برنامههای گوناگونی برای خروج از عقبماندگی و پر کردن شکاف میان جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته جهان اجرا شد. بهزودی آشکار شد که اجرای برنامههای توسعه در بسیاری از کشورهای جهان سوم، با افزایش نابرابری و تشدید تبعیض و فشار بر زنان همراه شده است. طراحان و مجریان این برنامهها در پیگیریها و تلاش برای پیشرفت کشورهای خود با نتایج مطلوب و قابل قبولی روبهرو نشدند. در ریشهیابی مشکلات و نارساییهای این سیاستها و برنامههای مبتنی بر آن، کتابها و مقالههای بسیاری در کشورهای مختلف جهان نوشته شده است. نقش و جایگاه زنان در این برنامهها، نتایج پیامدهای به شمار آوردن یا نیاوردن زنان در این برنامهها، از سوی نهادهای بینالمللی نیز به طور گسترده موردتوجه قرارگرفته است. این باور به گونه فزایندهای در نهادهای بینالمللی مورد توجه قرارگرفته که برای تحقق اهداف رشد، توسعه و پیشرفت در همه کشورهای جهان، وارد کردن زنان در برنامهریزی توسعه ضروری است. زنان در کشورهای اسلامی در شرق و غرب آسیا تحولات چشمگیری را در دهههای اخیر تجربه کردهاند. در بسیاری از این کشورها، دولتها کوشیدهاند بر پایه الگوهای غربی، نقش و جایگاه زنان را بازسازی کنند. از دهه 1970، نوعی فمینیسم دولتی در این کشورها شکل گرفت تا بر اساس رهنمودهای نهادهای جهانی، برای سرعت بخشیدن به دگرگونی در این جوامع و تغییر در موقعیت زنان اقدام شود. در این دوره در کشورهای مختلف اسلامی، از جمله ایران برنامههای گسترده و متنوعی با هدف افزایش حضور اجتماعی زنان طراحی و اجرا شد. در ایران اجرای برنامههای نوسازی و توسعه بر اساس الگوهای غربی، با پیروزی انقلاب اسلامی متوقف شد. در آموزههای این انقلاب، ارزشهای اسلامی و تقویت هنجارهای بومی از جایگاه ویژهای برخوردار بود. رخداد انقلاب اسلامی و آموزههای رهبری آن، امام خمینی (ره) رویکردهای جدیدی را برای گسترش حضور مؤثر اجتماعی زنان در ایران مطرح ساخت. در پرتو نگرش اسلامی ارائه شده از سوی ایشان، زنان ایرانی، نهتنها مجاز، بلکه موظف شدند تا در حیات اجتماعی کشور نقش سرنوشت سازی را بر عهده بگیرند. آنها این نقش را در پیروزی انقلاب اسلامی و فراز و فرودهای مهم آن مانند جنگ به خوبی ایفا کردند. هر چند زنان در تحولات سیاسی کشور ایران نقشی تأثیرگذار داشتند، ولی از ایفای نقش جدی در برنامههای رشد و پیشرفت جامعه بازماندند. از این جهت شباهتهای زنان ایرانی با دیگر کشورهای غرب آسیا (خاورمیانه) و شمال افریقا قابل توجه است. در همه این کشورها، زنان همچنان با کلیشههای جنسیتی روبهرو هستند که بازدارنده حضور فعال آنان در روند توسعه همه جانبه است. بررسیها نشان میدهد برنامهریزی پرهزینه دولتهای این منطقه از جهان برای ارتقای آموزش زنان، در عمل به بهرهمندی مناسب از ظرفیتهای ایجاد شده، کمک نکرده است. در همهی این کشورها، کمتر یا بیشتر، حضور زنان در حوزه عمومی- اقتصاد، سیاست، فرهنگ و نهادهای عمومی- با چالشهای گوناگون روبهرو بوده است. زنان از دستیابی به منابع مهم قدرت در همه کشورهای اسلامی غرب آسیا بازماندهاند. تبعیضها و محرومیتها علیه آنان، همچنان به اشکال گوناگون در این کشورها ادامه یافته است. از سوی دیگر در کشورهای اسلامی جنوب شرقی آسیا، زنان در شرایط دیگری حیات اجتماعی خود را سپری میکنند. در کشورهایی مانند اندونزی و مالزی، زنان توانستهاند در عرصههای اجتماعی، در فعالیتهای اقتصادی و سیاسی حضور متفاوت و مؤثری را به نمایش بگذارند. دولت در این کشورها، برای بهرهمندی از توانایی نیمی از مردم خود توانسته، برنامههای خوبی را طراحی و قوانین مناسبی را تدوین و اجرا کنند. تجربههای موفق زنان در اندونزی و مالزی، مشخص میسازد که آموزههای اسلامی، بازدارنده ایفای نقشهای تأثیرگذار سیاسی-اقتصادی زنان در جوامع اسلامی نبوده است. سیاستهای موفق و برنامههای سازنده دولت در این کشورها، روشن میسازد که نقش دولت در طراحی و اجرای برنامههای توسعه، با در نظر گرفتن ملاحظات جنسیتی، چگونه میتواند در مسیر زدودن آثار گوناگون از رشد و توسعه ماندگی، با به کار گرفتن توانمندیهای زنان در این برنامهها، موفقیتهای خود را تضمین کنند. تجربههای این کشورها، اهمیت این بررسی تطبیقی را مشخص میسازد. اين نوشتار به اين پرسش اصلي میپردازد كه: مشاركت افزونتر زنان چه نقشي در توسعه و پیشرفت كشورهاي اسلامي ايفا ميكند؟ براي پاسخ به این پرسش ابتدا تلاش شد از روش مشاهده (مبتني بر مصاحبه، مطالعه و پژوهشهای ميداني) استفاده شود، ولی به دلیل فراهم نشدن امکانات، از روش مقايسهاي چند موردي استفاده شد. مقايسه وضعيت كشورهاي غرب آسیا و شمال افریقا از یکسو و كشورهاي مسلمان آسياي جنوب شرقي (که مراحلي از توسعه و پیشرفت را طي کردهاند) از سوی دیگر، نشان میدهد رابطهاي مستقيم ميان حضور زنان در صحنههای اقتصادي، سياسي و اجتماعي از یکسو و ميزان توسعه و پیشرفت کشورهاي اسلامي از سوي ديگر وجود دارد. بهبیاندیگر رابطهي ميان حضور و مشارکت زنان در روند توسعه و ميزان توسعه و پیشرفت کشورهاي اسلامي رابطهاي دوسويه است؛ یعنی مشارکت افزونتر زنان در روند توسعه و پیشرفت، موجب گسترش و تعميق توسعه و پیشرفت جوامع اسلامي ميشود. همچنین توسعه و پیشرفت هم فرصتها و امکانات تازهاي را برای ارتقاء مادی و معنوی زنان ایجاد میکند. در آن گروه از کشورهاي اسلامي که توسعه با ملاحظات جنسيتي، توجه به نيازهاي زنان و الزام به مشارکت زنان در روند توسعه صورت گرفته، نتايج درخشانی بهدستآمده است. زيرا در همان حال که کليت جامعه از اين مسئله سود برده، وضعيت زنان نيز از جنبهي تأمین برابري جنسيتي و حقوق انساني بهتر شده است. توسعه و پیشرفت كشورهاي اسلامي بدون مشاركت گستردهي زنان محقق نميشود (کولایی و حافظیان، 1385). به همين سبب، مشاركت افزونتر زنان در روند توسعه و پیشرفت این كشورها امري ضروري است. مهمتر از آن انجام اصلاحات لازم براي تسهيل شرايط ورود زنان به فرايند توسعه و پیشرفت، تنها راه تضمين تحقق اين هدف است.